::
نقش رفتار معاملهگران در صحت نتایج تحلیل تکنیکی و بنیادی - 1394/08/20
سامان حقیقی
آنچه روزگاری در بورسهای دنیا به پدیده پیشگویی خودشکوفا یا خودمحور(1) معروف بود امروزه در بازار سرمایه کشور بسیار مورد سوال است . شاید نام این پدیده دلچسب نباشد اما درک مفهوم آن بسیار حائز اهمیت است . به ویژه برای معاملهگرانی که از تحلیل تکنیکال در تصمیمگیریهایشان بهره میجویند.
این پدیده به زبانی ساده به تشریح نقش معاملهگران پیرو تحلیل تکنیکال، بر صحت این تحلیلها میپردازد. تاکنون با خود اندیشیدهاید که اگر صدها هزار نفر معاملهگر بازار سرمایه، همانند شما از قواعد تحلیل تکنیکال در تصمیمگیریهایشان پیروی کنند، چه بر سر نتایج این تحلیلها میآید؟
به تعبیری دقیقتر فرض کنید تعداد بسیاری از معاملهگران همچون شما خط حمایتی (2) خاصی را برای یک سهم رسم نمایند و بخواهند بر اساس آن در وقت مناسب در موقعیت خرید قرار گیرند ( با این فرض که قیمتها به صورت کاهشی به سطح حمایتی برخورد کرده). بر اساس آنچه از قواعد تحلیل تکنیکال میدانیم در حالت فوق احتمال اینکه در آن نقطه قیمت در جهت افزایش قدم بردارد محتملتر است.
حال اگر این چند صد هزار نفر بر همین مبنا در این نقطه به خرید اقدام کنند، قیمت به تبع در مسیر افزایشی قرار میگیرد . در این لحظه این سوال پیش میآید که آیا حقیقتا این قدرت تحلیل تکنیکال است که پیشگویی صحیحی انجام داده است(قیمتها افزایش یافت) یا همهگیری استفاده از آن است که موجب همزمانی رفتار معاملهگران شد و پیشگویی را برایمان صحیح جلوه داده؟
این همان پدیدهایست که ابتدا به آن پرداختیم. پاسخ به سوال فوق یکی از دغدغههای همیشگی تحلیلگران است. این که اگر اکثریت فعالان بازار سرمایه با فن یا تکنیک یا ابزار خاصی آشنا شوند و آن ابزار همهگیر شود ، آیا پیشگویی آن ابزار دقیقتر خواهد شد یا خیر؟؟ آیا این ابزار در گذشته به خودی خود به خوبی قدرت پیشگویی داشته است یا خیر ؟
نکتهای که باید برای پاسخ به این سوالات در ذهن داشت این است که در گذشته نیز که این قواعد برای اولین بار ترسیم میشد و به تبع معدود افرادی از روابط آن با خبر بودند و همهگیر نبود، کاربرد این قواعد و صحت آن در بسیاری از موارد مورد تایید بود. پس شاید بتوان اینگونه فرض کرد که عاملی چون آگاهی معاملهگران به قدرت و صحت پیشگویی این ابزار تحلیلی کمک شایانی کرده است . حال که اکثریت فعالان بازارهای مالی با این مبانی آشنا هستند ، رقابت میان معاملهگران در خرید و فروش موفق به مهمترین بحث روز تبدیل شده است.
اینجاست که افراد یا شرکتها با بهرهگیری از معاملات الگوریتمی با قدرت و سرعتی باورنکردنی به انجام معاملات میپردازند تا ذرهای از بازار پیشی بگیرند. بهتر بگوییم، زمین بازی از تشخیص قیمت دقیق به تشخیص قیمت دقیقتر تغییر یافته است. در این چند دهه اخیر نیز کارایی بازارهای مالی بشدت افزوده شده و همین امر رقابت را برای کسب بهترین بازده افزایش داده است .
سوال بعد اینجاست که اسطورههایی مانند وارن بافت که به سرمایهگذاری ارزش مدار و بنیادی معتقد است چگونه بدور از معاملات پرسرعت و ابر قدرت، در بلندمدت به سودهای کلان و غیرعرف بازار دست میابد؟
برای پاسخ به سوال فوق و درک تفاوتهای ساختاری این دو نوع بینش(تکنیکال و بنیادی) به تشریح خلاصهای از تفکر آنها میپردازیم.
تفکر کنونی تحلیل تکنیکال که جدیدا در قالب معاملات پرسرعت و الگویتمی بروز کرده است، زاده تصویر کینز و بر اساس تئوری قصری در آسمان(3) است . به زبانی ساده کینز در سال 1936 به این تفکر از سرمایهگذاری اشاره کرد که بجای تشخیص قیمت ذاتی سهام به رفتار بازار چشم بدوزید و ببینید معاملهگران آن سهام به کدامین جهت گام برمیدارند . در حقیقت آگاهی یافتن از فعالیت اقتصادی شرکتها برای کسب سود سرمایهگذاری امری بیهوده و هزینهبر است .
او برای بیان این طرز فکر مثالی قابل تامل آورد . او بیان داشت که برنده شدن در تشخیص درست روند قیمتها همانند برنده شدن در یک مسابقه تشخیص زیبایی تصاویر است . فرض کنید در مسابقهای شرکت کردهاید که تصاویر طبیعی متعددی را بریتان به نمایش میگذارند . در همین حین از عموم مردم درخواست میشود تا از میان این تصاویر زیباترین آن را برگزینند بدون آنکه شما متوجه نتیجه شوید . حال نوبت انتخاب شماست.
انتخابی برنده خواهد بود که به ارزیابی عموم مردم از زیبایی نزدیکتر باشد . در این زمان متوجه میشوید نظر شخصی شما (که شاید با عموم مردم برابر نباشد ) موجب برنده شما نخواهد شد . مطمئنا برای برنده شدن سعی دارید مطابق با ذهنیت عموم مردم تصمیمگیری کنید . این همان طرز تفکر کینز در انتخاب سهام است . نظر شخصی شما و حدس شما از قیمتی سهام تاثیر چندانی در پیروزی استراتژی سرمایهگذاری شما ندارد . شما باید به دنبال تفکر عمومی بازیگران بازار باشید تا برنده شوید.
اکنون هم معاملات پیچیده سهام بیش از پیش در این مسیر وارد شده است تا تفکر بازار را بسنجد . یکی از دلایل عمده روی آوردن به این راهکارها ، پیچیدگی بیش از حد تحلیلهای بنیادی بجهت پیپیدگی فعالیتهای اقتصادی شرکتهاست .
بدین جهت است که افرادی چون وارن بافت با پشتسر گذاردن مصائب تحلیلهای بنیادی، بعنوان پرچمدار تفکر بنیادی شناخته میشود . منسجم شدن تفکر تحلیلهای بنیادی و اقتصاد محور بطور نسبی به جان ویلیامز(4) نسبت داده میشود که به کمک اقتصاددان بزرگی چون فیشر (5)گسترش یافت . ویلیامز در کتاب تئوری ارزش سرمایهگذاری(6) به بینش تنزیل سودهای آتی سهام برای بدست آوردن قیمت سهام اشاره میکند و مدعی میشود که بنیانهای قیمتگذاری بر اساس جریانات نقدی آتی استوار است . کمی بعد در سایه همین تفکر کتاب تجزیه و تحلیل اوراق بهادار (7)توسط داد و گراهام(8) منتشر شد . دستپرورده خلف همین اساتید و پژوهشگران کسی نبود جز وارن بافت .
در واقعیت مبانی تحلیلهای بنیادی به عقلایی بودن سرمایهگذاران تکیه میکند و بطور مثال بیان میدارد : قیمت ذاتی سهام الف 100 تومان است و اگر اکنون در بازار 90 تومان معامله میشود با فرض تصمیمگیری عقلایی سرمایهگذاران به قیمت 100 تومان خواهد رسید . همین نکته یکی از نقاط ضعف تحلیلهای بنیادی است که بویژه در فضای کنونی و پرتلاطم اقتصادی، رفتار معاملهگران بسیار به غیر عقلایی بودن میگراید. در طرف دیگر اما یکی از معایب تفکر کینزی، تغییر رفتار و جهتگیری پیدرپی عموم بازار است که بعضا نمیتوان آن را تخمین زد .
به طور کلی میتوان اینگونه برداشت کرد که دید کینزی در خصوص سرمایهگذاری این چنینی کوتاهنگر بوده در حالیکه تکیه پیروان بنیادی برگذر زمان است تا افراد به رفتار عقلایی دست یابند. با نگاه اینچنینی به برخی اصول این دو تفکر، در میابیم که شاید بر خلاف تصور عمومی که این دو را متضاد تمام و کمال هم میدانند ، این دو بعضا مکمل هم هستند . تلفیق تفکر تکنیکی بعنوان یک فلسفه کوتاهنگر با تفکر بنیادی بعنوان یک ساختار بلندمدت میتواند ترکیب مکمل بسیار مناسبی را جهت تصمیمگیری سرمایهگذاری ارائه نماید .
پی نوشتها:
1- self-fulfilling prophecy
2- Support level
3- The Castle-in-the-Air Theory
4- Williams
5- Fisher
6- The Theory of Investment Value
7- Security Analysis
8- Dodd & Graham
منبع: اقتصاد نیوز
تعداد بازدید :
4993
:: ثبت نظر ، پیشنهاد و انتقاد ...
|
:: فرم ارتباط ...
|
:: ثبت پرسش ...
|
:: فرم تماس با ما ...
|
|